سرویس جهان مشرق - «تریتا پارسی» نویسنده، تحلیلگر و فعال ایرانی-سوئدی ساکن آمریکا و بنیانگذار و رئیس «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایاک) در کتابی تحت عنوان «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی [۱] » جزئیات و تحلیلهای خود درباره روند مذاکرات برای دستیابی به برجام را تشریح کرده است. پارسی که مدرک مطالعات پیشرفته بینالملل خود را زیر نظر «فرانسیس فوکویاما» دریافت کرده، یکی از سرشناسترین مبلغان نزدیکی روابط میان ایران و آمریکا محسوب میشود و میگوید در جریان کامل مذاکرات هستهای بوده و کتابش در حقیقت روایتی از دل مذاکرات و برگرفته از اطلاعات دستاول از مذاکرهکنندگان کشورهای امضاکننده برجام از جمله شخص محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران و «جان کری» همتای آمریکایی وی است.
جلد کتاب «از دست دادن یک دشمن» نوشته «تریتا پارسی» [+]
مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهایی منتخب از کتاب «از دست دادن یک دشمن» را خدمت مخاطبان محترم ارائه نماید. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید، بخش هشتم از این مجموعه گزارش است. در این بخش، قسمتی از فصل یازدهم کتاب تحت عنوان «شیخِ دیپلماسی» آمده که به موضوع انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ در ایران، و رقابت و نهایتاً پیشتازی حسن روحانی در این انتخابات پرداخته است.
بخش اول این مجموعه گزارش را از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا، بخش پنجم را از اینجا، بخش ششم را از اینجا و بخش هفتم را از اینجا بخوانید.
بخش هشتم / فصل یازدهم: شیخِ دیپلماسی
انتخابات سال ۹۲: از رد صلاحیت هاشمی تا شانس اندک روحانی
نظام سیاسی ایران در سال ۲۰۱۳ [۱۳۹۲ شمسی] به شدت نیاز به مشروعیت داشت. هشت سال [ریاستجمهوری] محمود احمدینژاد و تقلب در انتخابات سال ۲۰۰۹ [!] موجب شده بود تا ایرانیها دلیلی برای توجه به انتخابات ریاستجمهوری نداشته باشند. انتخابات در ایران هرگز منصفانه و آزاد نبوده، بلکه همیشه «بازی موش و گربه میان رژیمی است که به حفظ مشروعیت ظاهری نیازمند است و جامعه مدنیای که از هر فرصتی، هرچند کوچک، برای تلاش در جهت تغییر استفاده میکند.» با این وجود، پس از بحران سال ۲۰۰۹ مسئله این بود که اصلاً آیا واقعاً فرصتی [برای تغییر اوضاع] وجود دارد یا نه. اگر رژیم میخواست بار دیگر تقلب کند، اصلاً چرا مردم باید زحمت رأی دادن را به خود میدادند؟ از سوی دیگر، تحریم انتخابات صرفاً پیروزی تندروها را تضمین میکرد [۲] .
انتخاباتها در ایران به یک دلیل دیگر هم شناختهشده هستند و آن اینکه بسیار دیر شور و شوق عمومی ایجاد میکنند. به عنوان مثال، «جنبش سبز» سال ۲۰۰۹ تازه چند هفته قبل از روز انتخابات بود که شتاب گرفت. با این حال، سال ۲۰۱۳ بیتفاوتی نسبت به این نمایش سیاسی، فراگیر و پایدار بود، و بسیاری معتقد بودند که مشارکت رأیدهندگان در آن کمترین میزان در تاریخ خواهد بود. به نظر میرسید مردم کمترین امیدی به رأی دادن در نظامی ندارند که برای آن اعتباری قائل نیستند [۳] .
تنها سه هفته مانده به انتخابات، همه چیز بدتر هم شد. در آخرین لحظه، «هاشمی رفسنجانیِ» میانهگرا، رئیسجمهور سابق ایران، تصمیم گرفت وارد بازی شود. رفسنجانی که از منتقدان علنی احمدینژاد و سیاستهای تقابلگرایانه او بود (و در انتخابات سال ۲۰۰۵ به احمدینژاد باخته بود)، در جریان بحران انتخابات سال ۲۰۰۹ با دفاع از جنبش سبز و مخالفت با سرکوبهای شدید [حکومت علیه این جنبش]، اعتبار خود در جامعه ایران را دوباره به دست آورده بود. اگرچه جایگاه رفسنجانی به عنوان خودیترین فرد در رژیم، در شرایط عادی نقطهضعف او در انتخابات محسوب میشد، اما سال ۲۰۱۳ این جایگاه به نفع او تمام شد، چون او را یکی از سیاستمداران معدودی میدانستند که میتواند نظام را از داخل تغییر دهد [۴] . با این حال، ۲۱ می ۲۰۱۳ [۳۱ اردیبهشتماه ۱۳۹۲] شورای نگهبان ایران که مسئولیت تأیید صلاحیت نامزدها را به عهده دارد، با رد نامزدی رفسنجانی، کشور را شوکه کرد [۵] . ظاهراً رئیسجمهور سابق و یکی از نزدیکترین محرمرازهای آیتالله خمینی، دیگر قادر به عبور از آزمون ایدئولوژیک نظام نبود. [۶] .
رد صلاحیت آیتالله هاشمی ایران را شوکه کرد [+]
اما این تصمیم (که با نگاه به گذشته به نظر میآید احتمالاً با هدف برقراری توازن پس از رد صلاحیت «اسفندیار رحیم مشایی» نامزد ترجیحی احمدینژاد اما غیرقابلتحمل برای [نظام]، اتخاذ شده بود) کمک غیرمنتظرهای به سیاستمداران میانهرو و اصلاحطلب در ایران شد. آنها در مواجهه با چشمانداز به حاشیه رانده شدن دائمی در سیاست ایران، اکنون مجبور بودند دلخوریهای گذشته را کنار بگذارند و جبههای متحد را ارائه کنند. در نهایت همین مسئله عاملی تعیینکننده برای بازگشت غیرمنتظره نیروهای میانهرو در ایران شد [۷] . یکی از اعضای حلقه داخلی روحانی به من [تریتا پارسی] گفت: «رد صلاحیت رفسنجانی، حیاتی بود. [رفسنجانی] آدمی بود که میتوانست بگوید «من خودِ انقلابم»، اما او را رد صلاحیت کردند. این باعث شد مردم مکثی کنند [و شوکه شوند]. باعث شد خشم و انگیزهای برای تغییر ایجاد شود [۸] .»
شورای نگهبان از میان ۶۸۶ نامزد [۹] تنها هشت نفر را تأیید کرد. شش نفر از نامزدهای مورد تأیید، محافظهکار بودند: «سعید جلیلی» مذاکرهکننده هستهای ایران؛ «محمدباقر قالیباف» شهردار تهران؛ «علیاکبر ولایتی» وزیر خارجه سابق و محرمراز [آیتالله] خامنهای؛ «غلامعلی حداد عادل» عضو سابق پارلمان؛ محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ و «محمد غرضی» وزیر سابق نفت. از دو نامزد دیگر، یکی «محمدرضا عارف» معاون رئیسجمهور در دولت خاتمی بود که اصلاحطلب بود، و دیگری «حسن روحانی» دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی بود که میانهگرا بود. اما هم عارف و هم روحانی گزینههای خوبی از نظر سیاسی به شمار نمیرفتند. عارف کاریزماتیک نبود و فاقد طرفدارانی مانند آنهایی بود که خاتمی را سال ۱۹۹۷ به قدرت رسانده بودند. روحانی نیز سال ۲۰۰۵ خبر مرگ پیشه سیاسیاش رسماً اعلام شده بود، زمانی که وی به خاطر شکست مذاکرات هستهای با اتحادیه اروپا مقصر شناخته شد؛ مذاکراتی که تهران در آنها موافقت کرده بود تا غنیسازی را به طور داوطلبانه به حالت تعلیق درآورد، بدون آنکه غرب هدف خود مبنی بر «غنیسازی صفر» [برای ایران] را کنار بگذارد. به نظر تندروهایی که بعد از سال ۲۰۰۵ به صحنه سیاسی مسلط شده بودند، روحانی «خودفروخته» ای بود که با نشان دادن ضعف در آن مذاکرات مرتکب شبهخیانت [علیه کشور] شده بود [۱۰] . به نظر میرسید شورای نگهبان صفحه انتخابات را به منظور اطمینان از پیروزی محافظهکارها چیده است و رقبای کمشانس اصلاحطلب و میانهرو صرفاً به صورت نمادین در انتخابات مشارکت خواهند کرد [۱۱] .
نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ در ایران [+]
این دومین اشتباه مهم محافظهکارها بود. با توجه به تقسیم آرای محافظهکاران میان شش نامزد، میانهروها و اصلاحطلبها شانس رقابت داشتند، مشروط به غلبه بر دو مانع. مانع اول، امتناع مردم از شرکت در انتخابات بود. تندروها در ایران معمولاً در دو سناریو پیروزِ انتخابات میشوند: وقتی تقلب کنند، و وقتی مردم را متقاعد کنند که تقلب خواهند کرد. در سناریوی دوم، تندروها با متقاعد کردن غیرمحافظهکارها به اینکه رأی آنها به حساب نخواهد آمد، آرای آنها را سرکوب میکنند و پیروز میشوند. این مانع [پیش روی میانهروها و اصلاحطلبها در تشویق مردم به شرکت در انتخابات] از سال ۱۹۷۹ تا آن زمان هرگز به بزرگی سال ۲۰۱۳ نبود. مانع دوم، اتفاقنظر دو طرف [میانهروها و اصلاحطلبها] روی یک نامزد واحد بود. در صورت غلبه بر این مانع احتمال داشت این نامزد در دور اول انتخابات جایگاه دوم را به دست بیاورد و در دور دوم و نهایی با رقیب اصلی محافظهکار خود رقابت کند.
در عین حال، به نظر میرسید تندروها نسبت به این واقعیت [افزایش شانس طرف مقابل] کاملاً بیتوجه هستند و متکبرانه اعتقاد دارند که انتخابات یک موضوع داخلی میان محافظهکاران است. و فقط آنها هم نبودند که چنین اعتقادی داشتند. اکثر دولتهای غربی منتظر پیروزی یک محافظهکار بودند و چشمشان به گزینه اصلی احتمالی بود: سعید جلیلی. پیروزی جلیلی میتوانست نشانه تداوم سیاست «مقاومت» باشد. طرفداران جلیلی در گردهماییهای انتخاباتی او شعار میدادند «نه سازش، نه تسلیم، یار جلیلی هستیم!» و میگفتند: «مذاکره با شیطان، خیانت است به قرآن». با وجود آنکه [آیتالله] خامنهای میگفت طرفدار هیچیک از نامزدها نیست [۱۲] ، اما تصور میشد که وی به دلیل مواضع انعطافناپذیر جلیلی از او حمایت میکرد. (اگرچه جلیلی سختترین موضع را [در مورد مسئله هستهای] در میان هشت نامزد داشت، اما هیچیک از نامزدها از رها کردن غنیسازی به عنوان یک حق، دفاع نمیکرد [۱۳] .) جوکی که درون کاخ سفید تعریف میکردند این بود: تنها جنبه مثبت پیروزی جلیلی این است که حداقل دیگر رئیس هیأت مذاکرهکننده هستهای ایران نخواهد بود.
طرفداران جلیلی شعار میدادند: «مذاکره با شیطان، خیانت است به قرآن» [+]
هم سانتریفیوژ باید بچرخد، هم چرخ زندگی مردم
وقتی مناظرههای تلویزیونی پخش شدند، کمکم مشخص شد انتخابات ممکن است پویاتر از آن چیزی باشد که در ابتدا تصور میشد. روحانی با اشاره به مسئله هستهای و اینکه چگونه مردم ایران از تحریمها رنج میبرند، خود را از بقیه متمایز کرد. وی گفت: «خوب است که سانتریفیوژها بچرخند، اما مهم است که چرخ کشور هم بچرخد، و چرخ صنعت هم بچرخد [۱۴] .» وضعیت رو به وخامت اقتصاد به روحانی فرصت داد تا به شکلی هجومی [علیه سایر نامزدها] از سابقهاش به عنوان یک مذاکرهکننده هستهای دفاع کند [۱۵] و به موفقیتش در جلوگیری از ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ اشاره نماید (ایران سال ۲۰۰۶ تحت ریاستجمهوری احمدینژاد به شورای امنیت ارجاع داده شد). روحانی با متهم کردن احمدینژاد و جلیلی به مدیریت نادرست وضعیت، گفت: «تمام مشکلات ما [در زمان احمدینژاد] به این علت است که همه تلاشها برای جلوگیری از ارجاع پرونده هستهای به شورای امنیت صورت نگرفتند.» در میان هشت نامزد، تنها روحانی وعده میداد با حل مسئله هستهای از طریق مذاکره، وضعیت اقتصادی را بهبود ببخشد، و این وعده را با اشاره به سابقه موفقیتش در جلوگیری از یک بحران میداد [۱۶] .
فقط روحانی وعده میداد با حل مسئله هستهای از طریق مذاکره، وضعیت اقتصادی را بهبود ببخشد [+]
موضع روحانی با روایت تندروی نخبگان سیاسی در ایران در تناقض بود. استدلالهای او درون تالارهای قدرت راه به جایی نمیبرد، اما وی اکنون انتقاد خود را مستقیماً نزد مردم ایران برد؛ و با این کار متحدی غیرمنتظره برای خود پیدا کرد. ولایتی، مشاور شخصی [آیتالله] خامنهای (و فردی که به خاطر رابطه نزدیکش با رهبر ایران اغلب گفته میشد به نیابت از او صحبت میکند)، در یک چرخش شوکهکننده به جلیلی حمله کرد و مدیریت او در مذاکرات را مورد انتقاد قرار داد. ولایتی در یکی از مناظرهها با متهم کردن جلیلی گفت طرح این تقاضای غیرواقعگرایانه که غرب همه تحریمها را فوراً لغو کند صرفاً نشان میدهد که جلیلی به دنبال دستیابی به هیچگونه پیشرفتی [در مذاکرات با ۱+۵] نیست. یک پیام خالیازابهام مخابره شده بود: سه ماه پس از آنکه آمریکا کارت غنیسازی را بازی کرد، یک عضو حلقه داخلی [آیتالله] خامنهای برای نخستین بار اشاره کرده بود که ایران نیاز به تغییر در موضع مذاکراتی خود دارد. تصور متعارف غرب مبنی بر ترجیح [آیتالله] خامنهای به پیروزی جلیلی در انتخابات باید مجدداً مورد ارزیابی قرار میگرفت. اما شاید مهمتر از آن، این فرضیه که آتش ایدئولوژیک [آیتالله] خامنهای (حتی اگر آمریکا غنیسازی را بپذیرد) به او اجازه نمایش انعطافپذیری را نمیدهد، اکنون زیر سؤال رفته بود.
اصلاحطلبان و میانهگراها متحد میشوند
روحانی داشت در دو جبهه میجنگید. از یک طرف داشت با نامزدهای تندرو رقابت میکرد. و از طرف دیگر، داشت تلاش میکرد طرفداران اصلاحطلب عارف را جذب خود کند و معاون رئیسجمهور سابق را به نرمی متقاعد نماید تا از گردونه رقابت خارج شود و از او حمایت کند. عارف ابتدا مقاومت کرد. وی یک بار قبلاً به عنوان معاون رئیسجمهور خدمت کرده بود و علاقهای نداشت تا دوباره «نفر دوم» باشد. علاوه بر این، بزرگترین ائتلاف رأیدهندگان، طرفداران جنبش سبز بودند [!]، یعنی اصلاحطلبانی که طبیعتاً بیشتر به او گرایش داشتند، نه روحانی. زمان کوتاه بود و روحانی میدانست اگر نتواند یک جبهه متحد با اصلاحطلبان تشکیل دهد، انتخابات از دست خواهد رفت.
روحانی همزمان در دو جبهه میجنگید و اگر نمیتوانست جبههای متحد با اصلاحطلبان تشکیل دهد، انتخابات از دست میرفت [+]
چرا روحانی به جای عارف نامزد اصلاحطلبان شد؟
تنها یک هفته مانده به انتخابات بود که رفسنجانی که آن زمان به طور خصوصی از روحانی حمایت میکرد، موفق شد رئیس سابقِ عارف، یعنی «محمد خاتمی» رئیسجمهور اصلاحطلب [سابق ایران] را متقاعد کند که عارف باید صحنه رقابت را ترک کند و از روحانی حمایت نماید. استدلال رفسنجانی این بود که روحانی نه تنها نامزد قویتری است، بلکه عارف حتی اگر در انتخابات هم پیروز شود، نخواهد توانست دستورکار خود را اجرا کند، چون تندروها از همکاری با یک اصلاحطلب خودداری خواهند کرد [۱۷] . از سوی دیگر، روحانی سابقه همکاری هم با محافظهکاران و هم با اصلاحطلبان را داشت و میتوانست رئیسجمهوری مؤثرتر باشد. علاوه بر این، فقط روحانی تجربه و تخصص لازم برای حل مسئله هستهای به صورت دیپلماتیک را داشت و به علاوه، عارف آنقدر قوی نبود که بتواند جلوی [آیتالله] خامنهای بایستد [۱۸] .
خاتمی متقاعد شد. وی روز بعد یک یادداشت دستنویس برای عارف فرستاد و به او اصرار کرد تا از رقابت کنارهگیری کند [۱۹] . عارف که در یک سفر تبلیغاتی در شیراز در جنوب [تهران] بود، تا بعد از ظهر آن روز فرصت نکرد پاسخ خاتمی را بدهد. دو رهبر اصلاحطلب تماس تلفنی طولانیای داشتند، اما بهرغم آنکه خاتمی تمام تلاش خود را کرد، عارف کوتاه نیامد. در پایان تماس، خاتمی تنها توانست این تعهد را از عارف بگیرد که مجدداً در اینباره فکر کند. روز بعد، عارف با تلخی به این نتیجه رسید که بهتر است از نامزدی انصراف دهد [۲۰] . مانند بسیاری از سیاستمداران ایران از آن زمان تا کنون، عارف هم به صفحه فیسبوکش رفت تا انصراف خود و حمایتش از روحانی را اعلام کند. اگرچه این حمایت، سرد [و بیروح] بود، اما هدف خود را محقق کرد: برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، یک ائتلاف متحد از میانهگراها و اصلاحطلبان تشکیل شده بود تا تندروها را شکست بدهد [۲۱] .
به محض اینکه عارف از رقابت کناره گرفت، تمرکز کمپین انتخاباتی روحانی به متقاعد کردن مردم، به ویژه طرفداران جنبش سبز، به این مسئله معطوف شد که بهرغم بحران سال ۲۰۰۹ رأی آنها اینبار دیگر به حساب خواهد آمد. استدلال اصلی کمپین روحانی این بود که اگرچه تندروها سال ۲۰۰۹ پیروز شده بودند، اما نزاعهای داخلی سیاسی، رژیم را به شدت متزلزل کرده است. یک اتفاق دیگر از این دست [مانند آنچه در انتخابات سال ۸۸ رخ داد] کافی بود تا کل رژیم سقوط کند. روحانی در گردهماییهای انتخاباتی، یکی پس از دیگری، به حامیانش اصرار میکرد: «امسال، یعنی سال ۹۲، سال ۸۸ نخواهد شد [۲۲] .»
پیشتازی روحانی به لطف هاشمی و خاتمی
یک روز پس از خروج عارف از رقابت، خاتمی و رفسنجانی با انتشار فیلمهایی ازپیشضبطشده در یوتیوب، که به سرعت هم فراگیر شدند، به طور علنی از روحانی حمایت کردند. هدف اصلی فیلمها این بود که مردم را متقاعد کنند تا روز انتخابات در خانههایشان نمانند. برنامه آنها از همان ابتدا این بود که از یک نامزد مشترک یک حمایت محکم بکنند، اما ابتدا نیاز به شفافسازی بود: عارف از رقابت خارج میشد یا روحانی؟ استراتژی این بود که از ایجاد شتابِ بیش از حد زودهنگام در اوایل رقابتهای انتخاباتی برای نامزد مشترک تعمداً اجتناب شود تا تندروها زمان کافی برای ساماندهی هرگونه بازی متقابلی را پیدا نکنند [۲۳] ؛ صرفنظر از اینکه این بازی چهقدر ابلهانه میبود. یک شتاب غافلگیرکننده تنها چند روز قبل از انتخابات بسیار بهتر از حمایت زودهنگامی بود که میتوانست زمان کافی را به تندروها بدهد تا بر اختلافات غلبه کنند و حول محور یک نامزد متحد شوند. هومن مجد، روزنامهنگار ایرانی-آمریکایی، که از طریق ازدواج با خاتمی پیوند دارد، میگوید: «بسیار سنجیده و هوشمندانه بود که صبر کردند و نگذاشتند رفسنجانی و خاتمی زودتر از چند روز مانده به انتخابات از روحانی حمایت کنند [۲۴] .»
فقط چهار روز مانده به انتخابات، روحانی همچنان، با فاصله، از رقبای محافظهکارش عقب بود. وی در نظرسنجیها در رتبه چهارم قرار میگرفت و هم جلیلی و هم رضایی از او جلوتر بودند؛ قالیباف، شهردار محبوب تهران، هم به نظر میرسید با فاصلهای جبرانناپذیر از بقیه نامزدها پیشتاز است [۲۵] . با این حال، وقتی فیلمهای یوتیوبی خاتمی و رفسنجانی منتشر شدند، همه چیز تغییر کرد. در عرض یک روز، آمارهای روحانی از ۱۴/۴ درصد به ۲۶/۶ درصد رسید، در حالی که قالیباف از ۲۷/۱ درصد به ۲۴/۸ درصد سقوط کرد. یکشبه برتری قالیباف ناپدید شده بود. حمایت از روحانی طی دو روز بعد به شدت افزایش یافت و یک روز قبل از انتخابات به ۳۸ درصد رسید. با این حال، اینها برای پیروزی کافی نبود. این وضعیت، جایگاه روحانی در دور نهایی انتخابات را تضمین میکرد، اما اگر تمام رأیدهندگان محافظهکار پشت یک نامزد محافظهکار متحد جمع میشدند، باز هم محافظهکارها بودند که ریاستجمهوری را در اختیار میگرفتند. (احتمالاً به همین دلیل هم بود که محافظهکارها هرگز به خودشان زحمت ندادند تا یک جبهه واحد تشکیل دهند؛ از آنجایی که هیچکدام از نامزدها نمیتوانستند در دور اول پیروز انتخابات شوند، بهتر بود که میگذاشتند رأیدهندگان تصمیم بگیرند که کدام نامزد محافظهکار باید در جایگاه اول قرار بگیرد، نه اینکه بین خودشان مذاکرات مخفیانه انجام بدهند و یک نفر را انتخاب کنند [۲۶] .) وضعیت به شکل حیرتانگیزی عوض شده بود [۲۷] ؛ به گفته یکی از مشاوران روحانی، وی تا پنج روز قبل از انتخابات حتی مطمئن نبود بتواند بیش از ۱۰ درصد از آرا را به دست بیاورد [۲۸] . روزِ قبل از انتخابات او پیشتاز رقابت بود.
آنچه خواندید، بخش هشتم از یک مجموعه گزارش بود. بخش اول را از اینجا، بخش دوم را از اینجا، بخش سوم را از اینجا، بخش چهارم را از اینجا، بخش پنجم را از اینجا، بخش ششم را از اینجا و بخش هفتم را از اینجا بخوانید. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهد شد.
همچنین برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون» و «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.
[۷] مصاحبه نویسنده با مشاور سابق روحانی [به ادعای تریتا پارسی]، ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۵ (دوشنبه، ۲۳ شهریورماه ۱۳۹۴)
[۸] مصاحبه نویسنده با مشاور ارشد کمپین انتخاباتی و دولت روحانی [به ادعای تریتا پارسی]، ۱۶ ژانویه ۲۰۱۶ (شنبه، ۲۶ دیماه ۱۳۹۴)
[۱۱] منبع شماره ۵
[۱۶] مصاحبه نویسنده با هومن مجد، ۲ فوریه ۲۰۱۶ (سهشنبه، ۱۳ بهمنماه ۱۳۹۴)
[۱۷] منبع شماره ۷
[۱۸] منبع شماره ۸
[۱۹] منبع شماره ۸
[۲۰] منبع شماره ۷
[۲۱] مصاحبه نویسنده با فردی داخل حکومت ایران و نزدیک به دولت روحانی، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵ (جمعه، ۲۲ آبانماه ۱۳۹۴)
[۲۳] منبع شماره ۸
[۲۴] منبع شماره ۱۶
[۲۶] منبع شماره ۲۱
[۲۸] منبع شماره ۷